پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

بو گونلر(این روزها)

منیم گول قیزیم بویون ایستیرم سنه گوره نمنه کی یادیمنان چیخمیشدی دیم: 1.منیم دیکیلی قیزیم اونبیش آیلیقینلان سن باشلامیسان یریماقا و گلیسن اوتوروسونان من یا بابانین گوجاقیندا و الیمیزدن یاپیشیسان دوروسان و یریسن بالا بالا بیر الدن یاپیشیپ گدیسن و بعضی وقت اوزون نچه قدم یریسن و بتر سویونوسن یریماخدان و اوزووی آتیسان قوجاغیما و شوقدان چیغیریسان. 2.تازالیخدا بیزی آپاریسان یخچال باشینا و دیسن قاقا و یخچال آشدیریسان و میوه گوتوروسن و گلیسن و اتورسان ییسن و تازادان بیرده گدوروخ .... 3.گدیسن تلفونو گوتوروسن و ویرسان آخیر شمارنی تازادان توتوسان و دیسن ا'یی ب' (الو بله) بعضی وقتد دیسن ا' دی و بیر آلم دانیشیسان سورا گوشونی گویورسان تیلفون...
12 مرداد 1392

ماه پانزدهم

  دخملی دیگه 15 ماهه شدی تو اوایل این ماه دوتا دندون دیگه از پایین درآوردی و الان هشت تا دندون داری چهار تا بالا و چهار تا پایین . تقریبا 90 درصد حرفها رو متوجه میشی. از اعضای بدن(گوش ، چشم، بینی ، دهن ، دست و پا) رو هم روی خودت و هم روی بقیه درست نشون میدی. اسم بیشتر وسایل خونه رو میدونی و تا اسمشونو میگیم نشون میدی و بیشتر حیوونها رو  هم که اسمشو میگم نشون میدی. به گوسفند به شدت علاقه داری و هر وقت میگم گوسفند چی میگه میگی بع بع. خیلی دوست داری دستمون رو تو خیابون بگیری مخصوصا یه دست بابا و یه دست مامان. بی بی انیشتین رو خیلی دوست داری و کلی ذوق میکنی و با دستت نشون میدی و حرف میزنی باهاشون. بسیااااااااااااا...
21 تير 1392

بازی وبلاگی شماره 2

به دعوت مامان سویل تو یه بازی وبلاگی دیگه شرکت کردیم با تشکر از دوستای خوبم.  البته نمیدونم چرا اینقدر سوالاش سخت سخته اگر ماهی از سال بودم........... اردیبهشت بودم اگر روزی از هفته بودم............. پنج شنبه بودم اگر عدد بودم........... بیست بودم از بچگی خیلی به این عدد علاقه دارم اگر نوشیدنی بودم............ اب انار بودم نشد آب طالبی دیگه اگر ثواب بودم........... میرفتم پیش افرادی که تا حالا دل نشکوندن. اگر درخت بودم................ درخت گیلاس بودم اگر میوه بودم............. انار بودم   اگر گل بودم............ یاسمن بودم اگر اب و ه...
8 تير 1392

ماه چهاردهم

    دختر خوشگلم چهاردهمین ماه هم سپری شد. توی این ماه یه دندون دیگه هم از بالا در آوردی و الان 6 تا دندون داری ، چهار تا بالا و دو تا پایین. تو این ماه یه روز (پنج شنبه) ساعت 8 شب بود که دیدم یه کم تب داری زود استامینوفن دادم بهت و بعدش اسهال شدی ، بابا رو فرستادم برات ماست پروبیوتیک خرید و به زور دو سه قاشق بهت دادم چون اصلا از ماست خوشت نمیاد ولی بعد اسهالت خوب شد ولی شروع کردی به بالا آوردن و پنج بار بسیار شدید بالا آوردی و بعدش تبت زد بالا و بعدش لرز داشتی همه اینها تو عرض نیم ساعت اتفاق افتاد یعنی ساعت 11:30 تا 12 شب. اینقدر ترسیده بودی که نگو همش گریه میکردی و منم نمیتونستم آرومت کنم.   سریع لباست رو تنت ...
21 خرداد 1392

بازی وبلاگی شماره 1

دختر عزیزم، ما از طرف گلناز جون مامان بنیتای عزیز به یک بازی وبلاگی دعوت شدیم. جریان این بازی هم از این قراره که باید به 20 تا سوالی که ازمون می شه پاسخ  بدیم . خوب برای سرگرمی بد نیست ما هم ادامه دهنده این بازی باشیم. سوالات هم از این قراره:         // 1-بزرگترین ترست در زندگی چیه؟ از دست دادن عزیزانم 2-اگر 24 ساعت نامرئی میشدی چیکار میکردی؟ میرفتم خودمو تو یه آزمون استخدامی دولتی قبول میکردم. 3-اگر غول چراغ جادو توانایی بر اورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفیت رو داشته باشه آن آرزو چیست؟ سلامتی عزیزان 4-از میان اسب،پلنگ،سگ،گربه و عقاب کدا...
15 خرداد 1392

پینار در شاهگلی(ائل گلی)

قبل از رفتن به شاهگلی، پینار رفت به دیدن یه نی نی تازه به دنیا اومده به اسم الیار(نی نی آقای مهندس علیپور همکار بابا) انشالله خدا برای پدر و مادرش حفظش کنه. پینار به همراه پارسا و طاها(پسرای آقای مهندس دباغ همکار بابا) اون جلو هم قرار بود آقا الیار باشه که چون لالا بود عکسش نیست.   پینار بعد از تعویض لباس به علت سردی هوا در شاهگلی           ...
5 خرداد 1392