پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 16 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

آخرین مطلب سال اول زندگی دخترم

دختر عزیزم ، نمیتونم باور کنم که این مدت با همه سختی ها و خوشی هاش به پایان رسید و اولین دندون و اولین لبخند و اولین چهاردست و پا و اولین حرفهایت و اولین های دیگر به خاطره تبدیل شدن. اولین هایی که هر کدوم برامون یه دنیا ارزش داشت. دیگه یک ساله شدی و خیلی خیلی عاقلتر از قبل شدی، اکثر حرفهایی که بهت میگیم رو درک میکنی ، اعلام استقلال هم که خیلی وقته کردی و سعی میکنی خودت غذاتو بخوری و اب بخوری ولی بیشتر وقتها میریزشون.به محض اینکه میخواهیم بریم بیرون خودت سعی میکنی لباساتو بپوشی و میگی ددر وقتی کسی میاد خونه دست میدی . وقتی کسی میره بای بای میکنی. در نای نای حرفه ای هستی و .... هر کاری که من و بابایی انجام میدیم سریع تقلید میکنی. بی ...
29 فروردين 1392

تشکر نوروزی پینار

پینار به وسیله این سایت از بابا جون ، مامان جون ، دایی شاهین ، دایی مجید و زندایی حبیبه مامان ، عمه مامان ، عمو احد مامان ، دایی جواد مامان برای هدایای نقدی و غیر نقدی اولین نوروز بسیار تشکر و قدردانی می نماید. سال پر برکت و توئم با سلامتی  و شادکامی را برایتان ارزومندیم. ...
13 فروردين 1392

سفر به کندوان

دیروز به همراه مامان جون و بابا جون و دایی شاهین و عمه حمیده مامان و خانواده دایی مجید مامان رفتیم کندوان و شما بسیار دختر خوبی بودی و کلی هم بهت خوش گذشت.     پینار در صحنه زیر بسیار داشت بهش خوش میگذشت و یه عالمه حرف زد با رودخونه پینار و صحنه دور دست هم خونه های مخروطی مشهور کندوان غذا خوردن تو طبیعت چه لذت بخشه پینار و تعجب از دیدن یه اسب واقعی موقع برگشت به چادر و دیدن اسبی که دایی شاهین خرده برای پینار ببین منم اسب دارم داریم برمیگردیم؟؟؟ ...
10 فروردين 1392

اولین چهارشنبه سوری

همیشه سویونوز سرین اوتونوز ایستی گونوز آیدین سؤزونوز کسگین کوره ینیز مؤحکم اولسون نئچه بئله چرشنبه لره چیخاسینیز چرشنبه نیز قوتولو اولسون دخترم اولین چهارشنبه سوریت مبارک تو ادامه مطلب هم وسایلی هست که مامان جون و بابا جون و دایی شاهین برای چهارشنبه سوری و هدیه عید نوروز برامون آوردن.(دستشون درد نکنه) ان شاالله که صد سال زنده و سلامت باشند. سمنو و سبزه و ماهی هم قراره روز عید بیارن. ...
22 اسفند 1391

ماه یازدهم

دخملیییییییی من یازده ماهه شد پارسال در چنین روزهایی مامانی به تنهایی خونه تکونی میکرد و خونه رو برای عید و برای ورود جنابعالی آماده میکرد چون متاسفانه مادر بزرگ مامان مریض بود و مامان جون هم داشت به ایشون رسیدگی میکرد که بازم متاسفانه فوت شدن(خدا رحتشون کنه) و اولین نتیجه رو ندیدن. و بابا هم چون دکترا قبول شده بود حسابی درگیر دانشگاه . درس و ... شده بود.از طرفی هم داشتیم خونه رو می فروختیم و دنبال خونه جدید بودیم. نمیدونی چقدر سختی کشیدم. ولی امسال شما حسابی به مامان کمک میکنی و تمام وسایلی رو که من و بابا مرتب و تمیز میکنیم در عرض صدم ثانیه به حالت قبلش برمیگردونی. (پینار: )(من و بابا: ) تو این ماه کارهای زیر بر لیست مه...
21 اسفند 1391

روز مهندس

برای مهندسین بن بستی وجود ندارد. آنان یا راهی خواهند یافت، یا راهی خواهند ساخت. 5 اسفند ماه، «روز مهندس» رو به بابا و خودم و کل مهندسین تبریک میگم اینم خانوم مهندس آینده فسقلی ما در 5 ماهگی ...
5 اسفند 1391