پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

ماه هفدهم

  خوب فندق مامان ماه هفدهم هم تموم شد. ماشالله روز به روز خانوم تر و فهمیده تر میشی. از کارهای جدید این ماهت: وقتی میگم پینار کو؟ خودتو نشون میدی و میگی "پی " یعنی پینار کلا دیگه موقع بیرون رفتن دستتو نمیدی به ما و برای اینکه دستتو نگیریم مثل بابا بزرگها دستهاتو میزاری پشتت و راه میری و سر راه به هر مغازه ای که دلت میخواد وارد میشی و ما رو هم صدا میکنی که بیاییم تو. و کلی کارهای بامزه دیگه تو این ماه با هم رفتیم شمال (برای عروسی دختر عمو شمیلای من)و تهران(ثبت نام ارشد من) تو راه شمال خیلی اذیت کردی ولی تهران رو راحت بودی و اذیت نکردی.  خدا رو شکر تو هر دو جا با اینکه مدتش بسیار کم بود بهمون خیلی خوش گذشت. وضعی...
21 شهريور 1392

اولین سفر شمال پینار

دختر عزیزم ما 14 شهریور برای عروسی دختر عموی من (شمیلا جان) چالوس دعوت بودیم . از خیلی وقت پیش داشتیم برا این سفر برنامه ریزی میکردیم ولی متاسفانه همه کارها درست میفتاد رو عروسی مثل: امتحان جامع بابا،امتحان زبان بابا، ثبت نام من، امتحان cbt من و... خلاصه با هزار دردسر تونستیم زمان همه برنامه ها رو تغییر بدیم تا بتونیم به این سفر بریم  ولی متاسفانه به علت حجم انبوه کارها نتونستیم اونجا بیشت بمونیم. اوایل که بهت خیلی خوش گذشت ولی بعدا به علت طولانی بودن راه خیلی اذیت کردی. ولی عروسی بهت خیلی خوش گذشت. اوایل از موج دریا میترسیدی. ولی بعدا با بابا رفتین تو آب و حسابی شنا کردین. اینجا هم سوار قایق شدیم که شما از اول تا آخرش خندی...
16 شهريور 1392

اولین بار که لاک زدی!

دیروز در یک اقدام انتحاری گفتم ناخن های پاتو برای اولین بار لاک بزنم . اولش یکی رو لاک زدم ببینم عکس العملت چیه. در کمال تعجب دیدم چقدر خوشت اومد و بقیه رو هم هی اشاره میکردی تا لاک بزنم. بعدشم نشستی فوت کردی تا خشک بشن. البته بازیگوشی هم میکردی و یکم لاک رو انگشتات مالیده شد که بعدا پاک کردیم.   ...
31 مرداد 1392

ماه شانزدهم

  دختر عزیزم یک ماه هم بزرگتر شدی ، رفته رفته فهمیده تر و شیطون تر میشی . تو این ماه اتفاقات زیادی برامون افتاد: بابا جون و مامان جون هر دو عمل کردن و چند روز بیمارستان بستری بودن و دایی شاهین هم رفت نیویورک و شما هم شروع به راه رفتن کردی و خودت بلند میشی و شروع میکنی به راه رفتن. کارهای جدیدی رو که انجام میدی سعی کردم تو دوتا پست قبلی بنویسم. دختر عزیزم خیلی دوستت دارم. امیدوارم هر چه زودتر بزرگ بشی تا بتونم باهات درد و دل کنم.   ...
21 مرداد 1392

ادامه کارهای پینار

 1. فعالیت به صورت گشت ارشاد سفت و سخت در خانه. 2.هر وقت دوست داره میاد صورت آدمو با دو تا دستای کوچیکش میگیره و بوس میکنه تااااازه صدای بوس هم در میاره. بعضی وقتها هم ناز میکنه. 3.اسباب بازیهاشو بعضی وقتها بوس میکنه بعضی وقتها ناز بعضی وقتها هم دعواشون میکنه. اینقدر جالب دعواشون میکنه. کلی میخندیم. 4.کتابشو باز میکنه و عکس شیر رو نشون میده میگه سیر بعضی وقتها هم دیر 5.عروسکشو میگیره بغلش و تکون تکون میده و لالا میگه. 6.بعضی وقتها هم اسباب بازی های کوچیکشو از یقه بلوزش میزاره تو و بعدش بهش میگه ا'دی (دالی)  7.پیچیدین به پر و پای مامان جون(مامان من) هم از کارهای بسیار مورد علاقش هست و تنها کسی هست که پینار به من ه...
13 مرداد 1392