ماه شانزدهم
دختر عزیزم یک ماه هم بزرگتر شدی ، رفته رفته فهمیده تر و شیطون تر میشی . تو این ماه اتفاقات زیادی برامون افتاد: بابا جون و مامان جون هر دو عمل کردن و چند روز بیمارستان بستری بودن و دایی شاهین هم رفت نیویورک و شما هم شروع به راه رفتن کردی و خودت بلند میشی و شروع میکنی به راه رفتن. کارهای جدیدی رو که انجام میدی سعی کردم تو دوتا پست قبلی بنویسم. دختر عزیزم خیلی دوستت دارم. امیدوارم هر چه زودتر بزرگ بشی تا بتونم باهات درد و دل کنم. ...