پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

روز پدر مبارک.

از طرف خودم برای بابایی: همسر عزیزم روزت مبارک.   از طرف پینار برای بابایی: بابا جونی خیلی دوستت دارمممممممم. و اما از طرف من برای بابایی خودم: ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . . پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صمیم قلب دوستت دارم . . .   ...
2 خرداد 1392

سیزده ماهگی و دندونهای چهار و پنج

  دختر گلم دندونهای چهار و پنج هم بیست و پنجم اردییبهشت، از بالا بالاخره در امدن این دفعه خدا رو شکر اذیت نشدی. ولی هنوز هم لثه هات متورم هستن . امیدوارم بقیه دندونهات راحت دربیان. الان 3 تا بالا دندون داری و دو تا پایین. چند تا کاری که این ماه یاد گرفتی: 1. برای خودت آهنگ میزنی میگی : دیکی دیکی دیک البته قبلا هم با دهنت نای نای میزدی برای خودت. 2.به هر کی میخواهی غذا بدی میگی : نامنی نامنی و ادای خوردن رو هم در میاری. 3.کلا دیگه کامل درک میکنی چی میگیم و با حرکاتت قشنگ میفهمونی که چی میگی. 4.عروسکهات رو میذاری رو پات یا میگری بغلت و لالا میگی. * یه کار خنده دار هم کردی: مامان جون بهت گوجه سبز داد یه گاز زدی و...
25 ارديبهشت 1392

همه لغات سال اول

ردیف 2 رو برای بده هم به کار میبری .( به جای V,R هم میگی)   به فارسی لغات صحیح لغات پیناری ردیف دالی A’DE A’DE 1 بیا و بگیر G’L ’ D’, G 2 اومد G’LDE D’LDE 3 رفت G,TDE D,TDE 4 جیز JEZ JEEEZZZ 5 مامان MAMAN M’M’,MAMA 6 بابا BABA B’B,BABA 7 پیشی PESHEH P 8 اردک ORD’K D’K 9 روباه ...
18 ارديبهشت 1392

سومین دندون

بالاخره دیروز (شش اردیبهشت 92) بعد از سه روز اسهال و شب بیداری و غذانخوردن و نغ زدن چشممون (البته دستمون) به جمال سومین مرواید (بالا سمت چپ) روشن گردید و بسی مشعوف شدیم . بابا رو هم نگو ، نمیدونی چقدر ذوقید. فکر می کردیم یادت رفته بقیه دندونات رو دربیاری. آخه لثه های بالات دو ماهی بودن که متورم بودن و جای چهار تا دندون کامل مشخص بودن ولی خبری ازشون نبود. انشالله بقیه دندونات راحت و بی دردسر و زود دربیان.   ...
7 ارديبهشت 1392

سلام گوزل قیزیم

سلام پینار جان  زمان گذشت و یکساله شدی و مامانت برات یه تولد خوشگل گرفت  در مورد تولدت من و مامانت روز های زیادی بحث کردیم  مامانت خیلی دلش می خواست برات تولد بگیره ولی می ترسید که اون طور که دلش می خواد برگزار نشه  بالاخره من دلمو به دریا زدمو و بهش گفتم نترس و تولدت را بگیر  هر چند تولدت دقیقا اونی نشد که مامانت می خواست اما تقریبا مامانت به 80% اهدافش رسید و تولد خیلی خوشگلی داشتی  البته تو تولدت فقط خانم ها را دعوت کرده بودی و در نتیجه من خودم هم دعوت نبودم  البته پسر دوست مامانت را استثنا کرده بودی و دعوتش کرده بودی تا اون پسر خوشگل به نفر دوم مهمونی تبدیل بشه  در هر صو...
31 فروردين 1392