پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

یک ماهگی

تا پایان یک ماهگیت خونه مامان جون بودیم تو هم یه کم دختر خوبی شدی و بعضی وقتها می خوبیدی ولی فقط بعضی وقتها که شامل شبها هم نبود.   اینم عکس یک ماهگیت عزیزم.که صورتت رو خراشیدی.و بعد از این یه جفت دستکش برای تنبیه تا اطلاع ثانوی دستت شد. اینم مدرکش.   ...
21 ارديبهشت 1391

بدترین روزها(روز دوم تا دهم)

عزیزم متاسفانه بدترین روزهای عمرم همین ده روز بود ، تو اصلا نمی خوابیدی و همش گریه می کردی. منم هنوز شیرم کامل راه نیافتاده بود . دردهای عمل و ده روز بیخوابی کامل( دریغ از یک ثانیه خواب) دیگه داشتم از پا میافتادم. همش داشتم گریه میکردم از درد. خیلی اوضاع خوب بود که پینار کوچولو هم زردی گرفت. پایان این ده روز تو بالاخره خوابیدی و منم کمی سرپاشدم. اینم تویی وقتی که خواب بودی بالاخره بعد از ده روز.  بردیمت آزمایش خون، وای که چقدر سخت بود عزیزم. و من تصمیم گرفتم که تو اولین و آخرین نی نی من باشی. ولی خوشبختانه درجه زردیت کم بود و دستگاه لازم نشد . فقط بهت دارو دادن. این ده روز رو مامان جون پیش ما بود. اون بیچاره هم از بس ن...
1 ارديبهشت 1391

اولین روز تولد

21 فروردین صبح زود ساعت 6 من و بابا و ماماجون و بابا جون رفتیم بیمارستان شمس تا تو رو بیاریم بعد از کلی معطلی و انجام کارهای اداری من رو بردن و تو  اتاق آمادگی پیش از زایمان با مامانهای دیگه گذاشتن و آزمایش و ... بعد از کلی استرس بالاخره دکتر ساعت 13 اومد و منو ساعت 13:20 بردن به طرف اتاق زایمان و 13:30 یه دختر خشگل و توپولوی سفید رو نشونم دادن.                                                       وای که چقدر ناز و کوچولو بودی. حدود ساعت 14 منو بردن تو اتاقم که توی راه بابا هم اومد به پی...
21 فروردين 1391