عزیزم متاسفانه بدترین روزهای عمرم همین ده روز بود ، تو اصلا نمی خوابیدی و همش گریه می کردی. منم هنوز شیرم کامل راه نیافتاده بود . دردهای عمل و ده روز بیخوابی کامل( دریغ از یک ثانیه خواب) دیگه داشتم از پا میافتادم. همش داشتم گریه میکردم از درد. خیلی اوضاع خوب بود که پینار کوچولو هم زردی گرفت. پایان این ده روز تو بالاخره خوابیدی و منم کمی سرپاشدم. اینم تویی وقتی که خواب بودی بالاخره بعد از ده روز. بردیمت آزمایش خون، وای که چقدر سخت بود عزیزم. و من تصمیم گرفتم که تو اولین و آخرین نی نی من باشی. ولی خوشبختانه درجه زردیت کم بود و دستگاه لازم نشد . فقط بهت دارو دادن. این ده روز رو مامان جون پیش ما بود. اون بیچاره هم از بس ن...