اولین روز تولد
21 فروردین صبح زود ساعت 6 من و بابا و ماماجون و بابا جون رفتیم بیمارستان شمس تا تو رو بیاریم بعد از کلی معطلی و انجام کارهای اداری من رو بردن و تو اتاق آمادگی پیش از زایمان با مامانهای دیگه گذاشتن و آزمایش و ...
بعد از کلی استرس بالاخره دکتر ساعت 13 اومد و منو ساعت 13:20 بردن به طرف اتاق زایمان و 13:30 یه دختر خشگل و توپولوی سفید رو نشونم دادن.
وای که چقدر ناز و کوچولو بودی.
حدود ساعت 14 منو بردن تو اتاقم که توی راه بابا هم اومد به پیشواز (مامان جون و بابا جون و مادر بزرگ و دایی شاهین و عمو امید و عمو حامد هم تو اتاق منتظرت بودند.) بعدش ملاقات و ....و شب منو تو و مامان جون موندیم تو بیمارستان و بقیه رفتن.
اینم تو هستی عزیزم. ان شاالله که همیشه سالم و تندرست باشی. اون روز ما کلی برای اینکه که یه نی نی سالم و خوشگل به ما داده خدا رو شکر کردیم.
راستی کلی هم قدمت برامون خیر بود: بابا دکترا قبول شد، خونمون رو عوض کردیم و...