پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

چهار ماهگی

1391/5/21 15:25
325 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگلم بالاخره چهار ماهه شدی و یه عالمه دختر خوبی شدی دیگه کمتر مامانو اذیت می کنی ولی افراد غریبه که می بینی و اگه کسی بخواد بیاد تو رو بگیره جیغ و داد و گریه راه میندازی. این ماه اثاث کشی داشتیم و کلی خسته شدیم.

یه عالمه دوستت دارم عزیزم.

الان دیگه پستونکت رو با دستت میگیری و خودت برش میداری و دوباره میذاری دهنت،کلی میخندی و جیغونک بازی در میاری، با جغجغت بازی میکن،دستهات رو باز میکنی وبالا میاری تا بغلت کنم ، به شکمت برمیگردی و برعکس. تلاش میکنی که سینه خیز بری و دستت رو بعضی وقتها تا مچ تو دهنت میکنی و مامان نمیذاره، با پاهات بازی میکنی و تلاش میکنی بذاری به دهنت و دوبار موفق شدی و بازم مامان نذاشته، تو بغل بابا کارتون انگلیسی میبینی و کلی ذوق میکنی و جیغ وداد میکنی، خیلی دوست داری بشینی ولی هنوز به کمک احتیاج داری ، دوست داری سر پا واستی و می تونی وزنت رو روی پاهات تحمل کنی، با دستت چیزایی که دوست داری رو میگیری و به دست دیگت هم می تونی بدی. هر وقت که دراز کشیدی اگه دو تا دستت رو بگیریم خودت رو میکشی تا بلند شی حتی اگه نخواهیم بلندت کنیم و کلی کارهای بامزه دیگه.

یه چیز مهم: بلدی دست بدی. هورا

 

و اما ماجرای واکسن : گفتن واکسن نداریم به علت تحریم.تعجب

ولی در یک اقدام انتحاری از یه مرکز بهداشت دیگه برات پیدا کردیم. این بارم سه روز نق دی ولی شدتش کمتر از واکسن دو ماهگیت بود.

از این ماه دکتر بهت مجوز فرنی رو داده.

*** بعد از واکسن با بابا خوابیده بودی که زلزله شد(6.2 ریشتر) و مامان پرید و بردت حیاط، شما هم که خواب بودی و واکسن و... یه سرماخوردگی کوچولو هم بهت دادیم . ولی بعدش بدو بدو دادمت دست بابایی رفتم برات پتو بیارم که تو راهرو یه زلزله (6 ریشتر)دیگه شد.

خلاصه برای اولین بار بود تو عمرم که از زلزله اینقدر میترسیدم.و تا یک هفته پس لرزه ها ادامه داشت.

کلی مامانها در این روز نی نی هاشون رو از دست دادن. خدا به دادشون برسه. خیلی ناراحتم.گریه***

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)