پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

چهار ماهگی

خوشگلم بالاخره چهار ماهه شدی و یه عالمه دختر خوبی شدی دیگه کمتر مامانو اذیت می کنی ولی افراد غریبه که می بینی و اگه کسی بخواد بیاد تو رو بگیره جیغ و داد و گریه راه میندازی. این ماه اثاث کشی داشتیم و کلی خسته شدیم. یه عالمه دوستت دارم عزیزم. الان دیگه پستونکت رو با دستت میگیری و خودت برش میداری و دوباره میذاری دهنت،کلی میخندی و جیغونک بازی در میاری، با جغجغت بازی میکن،دستهات رو باز میکنی وبالا میاری تا بغلت کنم ، به شکمت برمیگردی و برعکس. تلاش میکنی که سینه خیز بری و دستت رو بعضی وقتها تا مچ تو دهنت میکنی و مامان نمیذاره، با پاهات بازی میکنی و تلاش میکنی بذاری به دهنت و دوبار موفق شدی و بازم مامان نذاشته، تو بغل بابا کارتون انگلیسی میبینی...
21 مرداد 1391

اولین عروسی

تو 100 روزگیت ،رفتیم اولین عروسی "عروسی پسر عمه صالح مامان" ، ان شاالله عروسی خودت عزیزم ان شا الله 100 سال عمر با عزت داشته باشی. وقتی رسیدیم برای اینکه پیش دستی کنی و کسی از بغل من تو رو نگیره یه جیغ و داد حسابی راه انداختی و نیم ساعت فقط جیغ زدی و بعدش که خیالت راحت شد آروم شدی و تا آخر عروسی تو بغل من به آهنگها گوش دادی ، البته چون هوا سرد بود ما برا شام نموندیم و زود برگشتیم. قربونت برم کوچولو. عکسها خیلی خانوادگی شده بودن عزیزم نتونستم بزارم. ...
30 تير 1391

سه ماهگی

نی نی کوچولو دیگه دختر خوبی داره میشه و شبها از ساعت 2 تا 7:30 میخوابه. البته 2 ساعت یک بار هم بیدار میشه شیر میخوره.   بیچاره نی نی من  اولش که گریه و زاری و شب بیداری و مامان مریض و کمبود شیر، بعدش زردی، بعدش واکسن و در آخر برفک دهن البته دکتر گفت که نمودار وزن و قدت صعودی هست و مشکلی نیست . ان شاالله که زودتر بزرگ میشی ، از این ماه کلی هم سر و صدای تازه یاد گرفتی. من و بابا هر روز خدا رو به خاطر نعمت بزرگی که بهمون داده شاکریم.   ...
21 تير 1391