پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

ماه هجدهم

1392/7/25 12:36
674 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم ، بالاخره ماه هجدهم هم تموم شد و واکسن هجده ماگیت رو هم زدیم ناراحت. برا این واکسن من خیلی استرس داشتم ، که البته کاملا هم بجا بود.نگران

سه شنبه بعد از  خوردن صبحانه و دادن استامینوفن رفتیم برا واکسن ، که کلی تو مرکز بهداشت با بچه ها بازی میکردی و بهشون میگفتی ب'بی زبانکه البته این کلمه از تاثیرات بی بی انیشتین هست که "به به "(نی نی) رو با بی بی مخلوط کردی شده "ب'بی" بعد از کلی تو نوبت موندن بالاخره نوبت واکسن تو شد که یکی به پای چپ و یکی به دست راست زده شد و قطره فلج اطفال هم که ریختن دهنت.اوه بعد از یه کم گریه بالاخره اروم شدی و چون شنیده بودم بهتره راه بری با مامان جون دوتایی دستات رو گرفتیم و مقداری از مسیر رو راه رفتی ولی بعدش رفتی بغل مامان جون هر 4 ساعت هم قطره استامینوفن رو تکرار کردیم تا حدودای 8 شب حالت خوب بود ولی یهو دیگه اصلا راه نرفتیگریه و همش گریه میکردی و تبت هم بالا میرفت  و خلاصه بد جور اوضاعت خراب شد که دوبار مجبور شدم تا از شیاف استامینوفن برات استفاده کنمناراحت،تا صبح فقط ناله میکردی و اصلا نخوابیدی صبح کم کم اجازه دادی پات رو ماساژ بدم و یکم بهتر شده بودی و یواش یواش پاشدی و راه رفتی و بالاخره واکسن رفت تا 6 سالگی و خیالمون یکم راحت شد.لبخند

دختر گلم تو این ماه به خاطر درسهای من تو بیشتر میری پیش مامان جون و بابا جون و سه تایی میرین پارک و...بغل

از کارهات اگه بخوام بگم: میشه گفت قدرت درکت خیلی بالا رفته، دامنه لغاتت هم بیشتر شده و دیگه 99 درصد هر چیزی رو که میگیم میفهمی.

راستی وقتی که زبون باز کزدی به من میگفتی ماما بعد در اثر صدا کردن بقیه تو هم یاد گرفتی و من شدم شووا جدیدا اونم عوض کردی و من شدم ای یا آخ خلاصه که تلاشهای من برا اینکه به بابا و مامان جون و بابا جون بگم بابا اینقدر نگید شما هم ای یا بی ثمر بود و اسم از شیوا به ای یا  تغییر کرد.قهر

و اما  این ماه چون بیشتر میرفتی خونه مامان جون و بابا جون اونها رو هم ارتقا درجه دادی و  مامان جون رو که قبلا بهش میگفتی ماماما شد "ایبال" (اقبال) و بابا جون هم که قبلا میگفتی بابابا شد"ب'م'د" (محمد) و دل من خنک شد بسی.نیشخندزبان

این وسط بابا رو فقط میگی بابا  و جالب اینجاست که تنها کسی که استقبال هم میکنه اسمشو بگی همون بابا بود که  تو هم تنها کسی که اسمشو نمیگی همون بابا هست.ابرو

دو تا دندون جدید هم درآوردی و الان 11 تا دندون داری. ماچ

این عکسها رو روز پنجشنبه تو عروسی امیر اقا(پسر دایی بابا) ازت گرفتم.

اینم چند عکس بدون شرح از کارهات شیطون خانوم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان بنیتا
30 مهر 92 1:37
18 ماهگی مبارک عزیزم دقیقا عوارض واکسنه بنیتا هم مثله پینارجون بود خداروشکر که به خیر گذشت و به قول شما رفت تا 6 سالگی
مامان آی سل
1 آبان 92 0:48
18 ماهگیت مبارک شیرین زبون.....
مامی سویل
1 آبان 92 13:12
18ماهگیت مبارک شیطون بلا قلبونه اون حرف زدنات جیگر طلا
مامان آرال
3 آبان 92 19:16
سلام عزیزم 18 ماهگیت مبارک واکسنتم زدی راحت شدی دیگه میبوسمت دختر گلم
خاله صبا
5 آبان 92 8:36
ای یا جان!!! دلم برات خیلللللللللللللللی به قول خودت تنگیده،دوستتون دارم
راحله
6 آبان 92 12:35
18 ماهگیت مبارک خوشکلهههه چه جیگری شدییی
بهارک مامان آردا
8 آبان 92 23:00
الهی چه اذیت شده برا واکسن ولی عکسها خیلی خوشگلند ملوسک
مامان ارمیا
24 آبان 92 16:11
شووا چه جالب منم یاد گرفتم ازاین بع بعد بهت بگم شووا
مامان ارمیا
24 آبان 92 16:11
بابا کی رفتی عروسی .چه بی خبر کدوم تالاره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مبارکه
مامان ارمیا
24 آبان 92 16:14
دیگه ازواکسن ها راحت شدی رفت تا موقع مدرسه رفتنش . شبهای واکسن مامان ها بیشتر استرس دارن . ولی روزهایی سختی هست برای مامانها. تو هم به خوبی و خوشی شووا خانوم این مرحله رو پشت سر گذاشتی