سفر به بندر انزلی به روایت تصویر
تو مسیر تو همه پارکهای سر راه دستور توقف صادر کردم:
بعد رسیدیم دریا که بابا و به همراه کشتیم رفتم دریا
دقت کنید کشتی ها قایق نه
دریا رو دوست داشتم ولی از موجهاش یه کوچولو میترسیدم
از اون شنهای تو ساحل هم که همش پام رو کثیف میکرد خیلی بدم میومد
کلا ماجرا داشتیم تو ساحل ولی شن بازی خوب بود
اینجام تو تالاب انزلی هستم خودشون میگفتن گل لاله
ناگفته نماند که بنده خودم دستور قایق سواری رو با پافشاری فراوان صادر کردم
بعدم رفتم تلکابین لاهیجان که بهش میگفتم هواپیما
اینجام تو هتلمون هستم . ببینید چه تیپی زدم
بعدشم از مسیر آستارا برگشتینم خونه.
سر راه به هر مسجدی هم رسیدیم گفتم مامان ببین مشهد
اون کیف رو هم خودم خریدم تازه، به مامانم گفتم ببین من کیف ندارم اون کیف قرمزه رو بخریم.
بعدم کلی برا خودم وسایل خریدم تازشمممممممممم
داشتیم از کنار خیابون رد میشدیم که یه آقایی داشت دمپایی میفروخت منم سریع کفش و جورابام رو در آوردم دادم به مامانم گفتم ببر بذار تو ماشین بعد بهش گفتم ببین من دمپایی ندارم، دمپایی بخریم
حالا از کنار لاک فروشی رد شدیم یادم افتاد لاکم کنارش پاک شده و سریع دست به کار شدم و همش انگشتم رو نشون دادم و گفتم ببین من لاکم پاک شده من لاک میخوام.
حالا اینها قستمی از کارهای من بود، کلی از فرمانهام رو انجام ندادن گفتن داری تو خونه ، مگه هر چی دیدی باید بخری.
تازه بعدشم بابایی گفت تو به کی کشیدی ما که هیچ کدوم اهل خرید نیستیم
بعدشم بهم گفت فکر کنم همه حقوقم رو تو آینده بدم پینار خانوم برا خودش بره خرید
البته ناگفته نماند به علت اهداف تربیتی بود ها وگرنه مامان و بابا منو خیلی دوست دارن