پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 16 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

اولین سفر شمال پینار

دختر عزیزم ما 14 شهریور برای عروسی دختر عموی من (شمیلا جان) چالوس دعوت بودیم . از خیلی وقت پیش داشتیم برا این سفر برنامه ریزی میکردیم ولی متاسفانه همه کارها درست میفتاد رو عروسی مثل: امتحان جامع بابا،امتحان زبان بابا، ثبت نام من، امتحان cbt من و... خلاصه با هزار دردسر تونستیم زمان همه برنامه ها رو تغییر بدیم تا بتونیم به این سفر بریم  ولی متاسفانه به علت حجم انبوه کارها نتونستیم اونجا بیشت بمونیم. اوایل که بهت خیلی خوش گذشت ولی بعدا به علت طولانی بودن راه خیلی اذیت کردی. ولی عروسی بهت خیلی خوش گذشت. اوایل از موج دریا میترسیدی. ولی بعدا با بابا رفتین تو آب و حسابی شنا کردین. اینجا هم سوار قایق شدیم که شما از اول تا آخرش خندی...
16 شهريور 1392

اولین بار که لاک زدی!

دیروز در یک اقدام انتحاری گفتم ناخن های پاتو برای اولین بار لاک بزنم . اولش یکی رو لاک زدم ببینم عکس العملت چیه. در کمال تعجب دیدم چقدر خوشت اومد و بقیه رو هم هی اشاره میکردی تا لاک بزنم. بعدشم نشستی فوت کردی تا خشک بشن. البته بازیگوشی هم میکردی و یکم لاک رو انگشتات مالیده شد که بعدا پاک کردیم.   ...
31 مرداد 1392

اون آلتی آی گشدی

سلام پینارم  16 ماه از تولدت گذشت  الان دیگه هی این ور و اون ور می دوی و هی زمین می خوری  کنترلت از قبل خیلی سخت تر شده اما تقریبا اکثر حرف ها را می فهمی و جالب تر اینکه توی کار های خونه هم داری کمکمون می کنی  مثلا می تونی آشغال ها را بریزی توی سطل آشغال با دستمال گرد گیری کنی و...  البته کیفیت کار هات اونقدر بالاست که مامانت ترجیح میده کلا کمکش نکنی  پینار جان با وجود اینکه اکثر حرفامون را می فهمی بعضی وقت ها به حرفامون گوش نمی دی  نمی دونم از کجا یاد گرفتی که نا فرمانی هم می تونی بکنی یا بدتر فرمان هم بدی    مثلا میریم بیرون خرید باید بریم سمت چپ ، تو با زور ما را می بری ...
26 مرداد 1392

ماه شانزدهم

  دختر عزیزم یک ماه هم بزرگتر شدی ، رفته رفته فهمیده تر و شیطون تر میشی . تو این ماه اتفاقات زیادی برامون افتاد: بابا جون و مامان جون هر دو عمل کردن و چند روز بیمارستان بستری بودن و دایی شاهین هم رفت نیویورک و شما هم شروع به راه رفتن کردی و خودت بلند میشی و شروع میکنی به راه رفتن. کارهای جدیدی رو که انجام میدی سعی کردم تو دوتا پست قبلی بنویسم. دختر عزیزم خیلی دوستت دارم. امیدوارم هر چه زودتر بزرگ بشی تا بتونم باهات درد و دل کنم.   ...
21 مرداد 1392

ادامه کارهای پینار

 1. فعالیت به صورت گشت ارشاد سفت و سخت در خانه. 2.هر وقت دوست داره میاد صورت آدمو با دو تا دستای کوچیکش میگیره و بوس میکنه تااااازه صدای بوس هم در میاره. بعضی وقتها هم ناز میکنه. 3.اسباب بازیهاشو بعضی وقتها بوس میکنه بعضی وقتها ناز بعضی وقتها هم دعواشون میکنه. اینقدر جالب دعواشون میکنه. کلی میخندیم. 4.کتابشو باز میکنه و عکس شیر رو نشون میده میگه سیر بعضی وقتها هم دیر 5.عروسکشو میگیره بغلش و تکون تکون میده و لالا میگه. 6.بعضی وقتها هم اسباب بازی های کوچیکشو از یقه بلوزش میزاره تو و بعدش بهش میگه ا'دی (دالی)  7.پیچیدین به پر و پای مامان جون(مامان من) هم از کارهای بسیار مورد علاقش هست و تنها کسی هست که پینار به من ه...
13 مرداد 1392

بو گونلر(این روزها)

منیم گول قیزیم بویون ایستیرم سنه گوره نمنه کی یادیمنان چیخمیشدی دیم: 1.منیم دیکیلی قیزیم اونبیش آیلیقینلان سن باشلامیسان یریماقا و گلیسن اوتوروسونان من یا بابانین گوجاقیندا و الیمیزدن یاپیشیسان دوروسان و یریسن بالا بالا بیر الدن یاپیشیپ گدیسن و بعضی وقت اوزون نچه قدم یریسن و بتر سویونوسن یریماخدان و اوزووی آتیسان قوجاغیما و شوقدان چیغیریسان. 2.تازالیخدا بیزی آپاریسان یخچال باشینا و دیسن قاقا و یخچال آشدیریسان و میوه گوتوروسن و گلیسن و اتورسان ییسن و تازادان بیرده گدوروخ .... 3.گدیسن تلفونو گوتوروسن و ویرسان آخیر شمارنی تازادان توتوسان و دیسن ا'یی ب' (الو بله) بعضی وقتد دیسن ا' دی و بیر آلم دانیشیسان سورا گوشونی گویورسان تیلفون...
12 مرداد 1392

ماه پانزدهم

  دخملی دیگه 15 ماهه شدی تو اوایل این ماه دوتا دندون دیگه از پایین درآوردی و الان هشت تا دندون داری چهار تا بالا و چهار تا پایین . تقریبا 90 درصد حرفها رو متوجه میشی. از اعضای بدن(گوش ، چشم، بینی ، دهن ، دست و پا) رو هم روی خودت و هم روی بقیه درست نشون میدی. اسم بیشتر وسایل خونه رو میدونی و تا اسمشونو میگیم نشون میدی و بیشتر حیوونها رو  هم که اسمشو میگم نشون میدی. به گوسفند به شدت علاقه داری و هر وقت میگم گوسفند چی میگه میگی بع بع. خیلی دوست داری دستمون رو تو خیابون بگیری مخصوصا یه دست بابا و یه دست مامان. بی بی انیشتین رو خیلی دوست داری و کلی ذوق میکنی و با دستت نشون میدی و حرف میزنی باهاشون. بسیااااااااااااا...
21 تير 1392